ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 16 روز سن داره

ارمیا تُپلو

بهترين من

                                    خوب من....                           نام تو مرا همیشه مست می کند.....                           بهتر از شراب.....بهتر از تمام شعرهای ناب       &nb...
20 ارديبهشت 1392

2 ساله ميشويم....

                          به بهانه 11 فروردين سالروز يكي شدنمان                  وحيد عزيزم/    مهربانيت را ديده ام /نه در خواب/كه در بيدارترين لحظه هاي آبي بودنت   و آمده ام كه بمانم /براي تو  و تا هميشه   از تو ابديتي خواهم ساخت كه عشق اول و آخر حادثه من و تو باشد    و دل /هديه اي كه هميشه در تصرف چشمانت خواهد بود    2 ساله شديم /شايد بارها و بارها تو را در اين 2 ...
18 فروردين 1392

این روزهای ما

سلام  امروز که این خاطرات و مینویسم ارمیای من 1 سال و 1 ماه و 13 روزشه.اول از همه به خاطر این همه ناخیر عذر خواهی میکنم.آخه ارمیا روز به روز شیطون تر میشه و البته شیرینتر. من نه میتونم لب تاب و باز کنم و نه میتونم با موبایلم کار کنم.الان هم که اومدم ساعت  1 شبه و ارمیا تازه خوابیده . یک هفته میشه که متوجه شدم 2 تا از دندونای آسیای ارمیا جون  اومدن بیرون.اینم از اون چیزای منحصر به فردشه که قبل از دندونای نیش دندون آسیا در آورده.یعنی الان 6 تا دندون داره......خوابش یه کم بهتر شده ولی شیطنت هاش روز به روز بیشتر و بیشتر میشه.این روزا میتونه چند کلمه حرف بزنه.مثلا میگه:توووووووپ            ...
28 بهمن 1391

پايان 9 ماهگي

امروز ارميا جون ,9ماهگيش تموم ميشه و وارد 10 ماهگي ميشه.چه قدر زود ميگذره اين روزااااا. انگار همين ديروز بود منتظر بوديم بدنيا بياي و ببينيم آخه اين شاهزاده ما چه شكليه ,چه جور شخصيتي داره/اما حالا ميبينيم كه خدا يه پسر شيطون به ما داده كه همه چي رو بهم ميريزه/يه لحظه يه جا آروم نميمونه..تمام كابينتا رو بهم ميريزه.روزي چند بار كشوي لباساشو خالي ميمنه ومن جمعشون ميكنم.......ارميا جون!يعني شما احساس خستگي نمي كني ؟  دندوناي پايينت ديگه كاملا معلوم شدن,ولي 2 روزه كه مامان متوجه شدم دندوناي بالات هم داره در مياد. الهي من بميرم كه شما اين قدر درد نكشي.دوباره اسهالت هم شروع شده.خيلي دوست داشتم مثل دفعه ي قبل مرخصي بگيرم و پيشت بمو...
15 دی 1391

تولد 1 سالگي ارمياي بي نظيرم

سلام هميشه خوب خوب ميدانستم روزي كه براي تولد يك سالگيت بخواهم بنويسم زبانم بسته ميشود./دستانم قفل انگار وچه همان شد درست اكنون..... چگونه گذشت كه حتي برق و باد هم به گرد پاي اين 365 روز نرسيد كه اگر اين همه عكس و خاطره ثبت نمي شد /باور كه نمي كردم هيچ/باور نمي كردم باز..... پسرم /بي نظير پسر همه چي تمامم/كه بي بهانه عاشقم تورا...كه بي بهانه اشكهايم با هر كلامي كه برايت مينويسم چكه ميكند باز باران باران.....به خداي اين همه سال و اين يك سال قسم كه لحظه هايي با تو در اين يك سال تجربه كردم كه در خواب هم نمي ديدم اين همه مادر شدن را.....عاشق شدن را.....بي تابت شدن را..... ارمياي خوش نامم /جان مادر/آرام دل مادر/خوب خوب يادت...
10 دی 1391

روزهاي مادرانه

من هم مثل اغلب مادرهايي كه ميشناسم گاهي دلم ميخواهد از مادري ام مرخصي بگيرم 2روز /1روز/2 ساعت...اقلا 1 ساعت مادر نباشم.دستهايم مال خودم باشد.مغزم مال خودم باشد.فايده اي ندارد كه دو ساعت بگذارمش پيش پدرش يا مادر بزرگش و برم بيرون.حتي آن طوري هم دلم مال خودم نيست /پيش پسرم است..من دلم مرخصي اي ميخواهد كه در آن دلم هم مال خودم باشد.بنشينم پشت فرمان توي هر جاده اي كه ميشود 120 تا بروم.چاووشي گوش دهم ,باهاش داد بزنم و بگويم <هر روز پاييزه /هر سال پاييزه /ممنونم از چشمات/ماه پس از ابرم/من كاسه صبرم/اين كاسه لبريزه> وهي فكر نكنم كه الان ارميا داره چي كار ميكند؟غذا مي خورد؟گريه نميكند؟سرش به جايي نخورد؟كسي هست باهاش بازي كند؟ ميدانم...
5 دی 1391

با تو تمام لحظه ها برايمان بركت است و عشق

  باز دير آمدم اما اين بار  به دليل اسباب كشي بود.شرمنده ام كه نتوانستم خاطرات روزهاي زيباي چهار دست و پا رفتنت را به موقعش  ثبت كنم. سپاس خداي را كه مجالي باز از تو بگويم و بنويسم. از اين 8 ماه /از اين همه اوج گرفتن /تا عاشقي رفتن /از خنده هاي بي مثال تو/كه باورت هست با كهكشان عوضش نمي كنم/با دريا دريا تمام ثانيه ثانيه ها /نفسم گرمتر برايت ميرود و مي آيد... هنوز شبها از اينكه مرا براي شير خوردن طلب مي كني به اوج مي روم/عاشقترت مي شوم. من عاشقم تو را.من محتاج بودنت هستم.تو بي نظيرترينمان/در نفسهايمان خوش جا نشسته اي.               &...
21 مهر 1391