ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

ارمیا تُپلو

تو كه حرف ميزني.....

1392/6/21 11:07
نویسنده : ارینب
582 بازدید
اشتراک گذاری

اين روزها به زيباترين وجه ممكن حرف مي زني,كلمات را پشت سر هم ميگويي,كلمات پر از بدعت و تازگي.....

آن قدر تازه كه بيش از نيمشان را اول بار است كه ميشنويم......

جمله هم ميگويي....جملات سه چهار كلمه اي...

براي وصف زيبايي جمله گفتنت ,كلمه اي پيدا نكردم كه لايق باشد,;iكه عطشم را بخواباند.

همين قدر بدان تو كه حرف ميزني ديوانگي در من دست وپا ميزند.

جملات اين روزهايت...

ايي مامان...چايي بابا...(مامان اري بابا چايي ميخواد)

بابا...پته ..مرد....(بابا پشه رو كشت)

عمو...ماهي...مرد..(عمو ماهي رو كشت)

اين روزها نقش يك پرسشگر كوچك  را داري پرسشگري به معناي واقعي..

اين ديه؟...اين ديه؟...اين ديه؟و هم چنان تكرار ميشود.اين سوالات راجع به همه چيز است  .يخچال/شلنگ/مجسمه/مام/عطر...

عشق لا يزالم!

حتم دارم روزي كه اين نوشته ها را ميخواني/لبخند مليحي بر لبانت نقش بسته ..

لبخندي از روزهاي اول جمله گفتنت....لبخندي از سر شوق/از خاطرات خوش كودكي.

كه برايت باور نكردني است اين گونه بودنت را /اين گونه كوچك و تازه كار بودنت را.

عزيز بيهمتاي من!

فردا تو مي خواني و تصور مي كني و لبخند مي زني,

امروز من مينويسم و تصور مي كنم و لبخند ميزنم....

تو براي ديروزت,براي تمام كوچك بودن و شيرينيت.

من براي فردايت,براي تمام مرد بودن و منش و بزرگيت...

چقر دوستت دارم

ارمياي بي نظير من!

خدا را به بهترين نامهايش قسم دادم براي خوشبختي تو.

خوب باش مادر.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

خاله طیبه
26 شهریور 92 10:47
سلام ارمیا جون دلم واست تنگ شده عزیزم چه بامژه حرف میزنی بگو بیلللللللللو بیلللللللللللللللللللللو