روزهاي مادرانه
من هم مثل اغلب مادرهايي كه ميشناسم گاهي دلم ميخواهد از مادري ام مرخصي بگيرم 2روز /1روز/2 ساعت...اقلا 1 ساعت مادر نباشم.دستهايم مال خودم باشد.مغزم مال خودم باشد.فايده اي ندارد كه دو ساعت بگذارمش پيش پدرش يا مادر بزرگش و برم بيرون.حتي آن طوري هم دلم مال خودم نيست /پيش پسرم است..من دلم مرخصي اي ميخواهد كه در آن دلم هم مال خودم باشد.بنشينم پشت فرمان توي هر جاده اي كه ميشود 120 تا بروم.چاووشي گوش دهم ,باهاش داد بزنم و بگويم <هر روز پاييزه /هر سال پاييزه /ممنونم از چشمات/ماه پس از ابرم/من كاسه صبرم/اين كاسه لبريزه> وهي فكر نكنم كه الان ارميا داره چي كار ميكند؟غذا مي خورد؟گريه نميكند؟سرش به جايي نخورد؟كسي هست باهاش بازي كند؟ ميدانم...
نویسنده :
ارینب
13:15