ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

ارمیا تُپلو

كوچك از بهشت آمده

خدا جان اين كوچك بهشتي تو /كه محض امانت پيش من است/حسابي مشق عاشقي مي كند برايت! نماز ميخواند....به قنوت مي رود....و تو را بزرگ ميخواندبا الله اكبر گفتن هايش.... خدا جان راستش را بگو.... از داشتن اين بنده پاك كوچك چگونه اي؟ لذت بخش نيست از آن بالا چون اويي را ديدن؟ نوشت باد اين عاشقي.
27 مرداد 1392

واژه هاي تو....

گلبرگ لطيف من/ شيرين زباني هاي اين روزهايت را چگونه بنويسم كه حق مطلب را ادا كند ؟ كه وقتي ميگويم جز خوردن و مچاله كردنت راهي نيست /بفهمي كه حقيقتا راهي نيست. بايد بزرگ شوي /خودت ببيني و بشنوي. بشنوي كه به رفت ميگويي لفت.به من ميگويي .....م/هنوز حرف آخر كلمات را نمي گويي. جمله 2 كلمه اي را راحت مي گويي.مثل بابا ..بيا.   ماما....بده. نمي داني شنيدن لغات منحصر به فرد و تازه ابداع شده ي تو چه لذتي دارد.منم كه مادري بي جنبه .هي ميپرسم و تو با حرف زدنت دلم را ميبري.آن وقت است كه بايد از خوشي بميرم. ارميا جون اينا چين؟....دندو .(دندون) دستات و نشون ميدم ميگي ...د به پاهات ميگي ....با به گيلاس ميگي .....لي لي عين...
20 تير 1392

18 ماهگی

1 8 ماهه که مادرت شدم! 18 ماهه هر شب به تو نگاه کردم و چشام رو بستم! 18 ماهه به محض بیدار شدنم تو بودی جلو چشمانم! 18 ماهه شدم تو و کمتر ارینب! 18 ماهه که عاشقی کردم با تو! 18 ماه بوسیدمت,بوییدمت,دیدمت.  مدهوش تو شدم. ممنون بابت این 18 ماهه هدیه ی بی نظیر.18 ماهه ی شیرینم. دوستت دارم تا ته دنیا.                    سپهسالار/چه قدر آتیش سوزوندیییییییییی......              اینجا هم فروشگاه لیندو...یعنی این قدر بزرگ شدی که داری نقاشی میکشی!خرگوش کوچولو من!    ...
15 تير 1392

عکسهای متفرقه

  من و بابا وحید یه اشتباه بزرگ کردیم.اونم اینکه موهای قشنگت و تو 8 ماهگیت خیلی کوتاه کردیم.کوتاه که نه کچلت کردیم.آخه موهات خیلی بلند شده بود شما هم که نمیذاشتی ببریمت آرایشگاه.همین جوری هم خیلی گریه کردی.  من اینجا رسما از شما عذر خواهی می کنم. عاشق این خندهد هاتم که چشاتم میخنده.     اینم از اون خوابیدنای منحصر به فردت....                                                                              ...
31 خرداد 1392

دُر واژه های تو

آرام جانم! این روزهاکلمات همچون دُر از دهان پاکت بیرون می آیندورنگ می دهندبه روزانه های من بگذار نا زین پس برایت بنویسمشان,بلکه یادم نرود جابه جا گفتن اصواتت را پس و پیش گفتن حروفت را.بنویسمشان تا یادم بماند..... آن روزی که متنی را میخوانی ,بلند,رسا ,شیوا...آقای کوچک. یادم بماند این قصه از کجا شروع شد. 1.بابا 2 ماما 3توپ 4د د....دد .....دد با همین وقفه ی چند ثانیه ای 5ایو.......الو 6.ماه :ماه 7.آب     آب 8;بیا     /بیا بده   /بده لالا/ لالا 11/جوجو    12 /ماه   13/باد      14/رورن;روغن این روزها خانه مان پر شده از کلمات زیب...
31 خرداد 1392

مرد كوچك من

                 شازده كوچكم/ آقازاده ي بينظير من/ دستت را اينگونه به دور انگشت پدر حلقه ميكني ومن پر از احساسات خوب ميشوم برايت/برايش/براي خودم. براي همه ي اين روزها و ثانيه هاي مملو از عشقمان. پر از احساسات خوب ميشوم و فكر ميكنم و فكر ميكنم و ميروم به عالم رويا.... پيش بيني ميكنم روزهاي خوب آينده ات را.. اينكه تو هم چنان خوبي و پاك/ مهربان و نيك سرشت. آن روزهايي را كه بزرگ شده اي/مردي شده اي براي خودت مادر. به يقين مرد دوم زندگي من;پسرم. عجب لحظات شكوهمندي.... تو را نگاه كنم و مست شوم.. روزي را ببينم كه تحصيلاتت به پايان رسيده و من و پد...
22 خرداد 1392

نه گفتنت

لذت اینکه تو مخاطب من باشی /بینهایت است. سوال بپرسم و بگويي آره يا نه..... خواستتت را بپرسم و تو در عين آسودگي بگويي نه... اين نه گفتن بي نظيرت را دوست دارم. اين كه با هرچه و هر كه مخالفي/ قاطع مي گويي (نه) را دوست دارم. با اينكه باعث ناراحتي اطرافيان ميشود اما من دوستش دارم. اينكه ميگويي نه خيلي خوب است. من ميخواهم كه تو قوي باشي/ميخواهم آن باشي كه من نبودم. هميشه بگو مادر, هر وقت احساس كردي چيزي را نميخواهي و دوست نداري من هستم و به نه گفتنت به احساس و نياز تو احترام ميگذارم. نمي گذارم كسي خلاف خواسته تو كاري كند. تو بگو نه/ من با توام.               &...
17 خرداد 1392

دغدغه اين روزهاي من

زنه اي شاغل دنياي پيچيده اي دارند كه هيچ كس جز خودشان آن را نمي فهمند.مادرهاي شاغل دنيايشان از آن هم پيچيده تر است.باز اگر ماجرا فقط حقوق بود مي شد راحت تر هضمش كرد...اما وقتي كارت را از صميم قلب دوست داري و به بچه ات هم عشق مي ورزي/ماجرا بد جوري به هم مي پيچد. مادرهاي شاغل هروز دارند مي جنگند / با رييسشان براي كار كمتر/ با بچه شان براي خداحافظي سوزناك/ با كسي كه از بچه نگهداري ميكند/ براي اينكه طبق اصولشان با بچه حرف بزند/ بازي كند/ غذايش را بدهد / بخواباند/ و بقيه چيزها.....با همسرشان براي اين كه .....با ترافيك براي ديرتر رسيدن / با خانه براي شلوغ بودن / با آينه براي قيافه درهم خودشان  كه سال به سال رنگ آرايشگاه به خودش نمي بيند /...
10 خرداد 1392