ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

ارمیا تُپلو

خلوت من و تو

                                                                               از تو ممنونم پسر عزیزم...از تو به خاطراین همه احساس بی نظیر..این همه شوق وصف ناپذیر..ازتو به خاطراین طعم خوشی که نشانم دادی.تو که از تمامی شیرینی های دنیا شیرین تری.از تو ممنونم به خاطر نیمه شبهایی که بیدارم میکنی و یادم می اندازی که من مادر شده ام.ممنون به خاطر چشمهایت که  در تاریکی اتاق نگاهم می کنی و بی خوابی که سهل است دوست دارم لحظه متوقف شود و م...
7 خرداد 1391

112 روزگی پسر عزیزم

                                                   قربون اون لم دادنت بشم من.                                             دوست دارم عمر من. ...
7 خرداد 1391

4 ماه بسان باد گذشت...

و این چنین است روزگار که تا به خود آیی 4 ماه گذشته است و رفته و باز نمی گردد.... پسرک بی همتای من راضیم که این 4ماه لحظه هایت را نفس کشیدم...عشق کردم...با خنده هایت قه قهه سر داده ایم./مستانه مستانه من و پدر همیشه مهربانت.با بی قراریهای قبل از خوابت بی قرار شدم و در خفا با اشکهای بی قراریت اشک ریختم باران باران. و اینگونه برایت روزهای سبز و ماندنی/عمر صد ساله ی با عزت/آزاد /در کمال آرامش و از همه برترامیدوارم عشق به معنای واقعی  بسان عشق من و پدر همیشه مهربانت/عشق بی حد و حصر ما به تو/را تجربه کنی که بسی وصف ناشدنیست. و این گونه است که در کلام دیگر می گوییم وقتی ارمیا کوچک بود...ببین مادر چه زود می گذرد و من چه عاشقترت می ش...
7 خرداد 1391

ادامه ی عکس های 4 ماهگی

خوابیدنت هم عین خودت منحصر به فرده.      کمربندش میبده ،آقا پلیسه جریمش نکنه ،کالسکشو چقدر میخوابی ،پاشو دیگه...     این دیگه چه وضعشه ؟ ...
7 خرداد 1391

پیشرفت های پسر گلم در 4 ماهگی

ا مروز می خوام به زبون عامیانه از کارای شیرینت تو این ماه بنویسم.قربونت برم که روز به روز داری شیرین تر میشی و خوردنی تر.... این روزا میتونی راحت قل بخوری...پاهات و با دستات بگیری ولی هنوز به دهنت نمیرسه وگرنه پاهات و هم می خوردی. همه چی رو با دستات میگیری و بلافاصله میکنی دهنت.   اخه من فدات بشم عمر من,کارات هم عین خودت بی نظیر و منحصر به فرده.خیلی دوست داری راه بری ولی دنده عقب میری.من که تا حالا ندیدم بچه ای این جوری راه بره.     13 اردیبهشت وقت واکسنت بود,عکسای قبل و بعد واکسنت و میذارم.واسه اولین بار من و بابا وحید بی قراریها و گریه هات و شنیدیم.اون قدر که من گریه ام گرفته بود.ولی بعد 2 روز با...
7 خرداد 1391

مادر

سلام به وسعت آفرینش امروز و هر لحظه ..سلام هر چه بخواهم بگویمت کفاف این همه ثانیه و نفس را نمی کند.هر چه از مادری بگویمت باز انگار گویی..اصلا نگفتمت.مادر که هستی گه گاهی می گویی از این همه بی خوابی ,بی وقتی,دوندگی...بریده ای.دیگر توان نداری..دیگر خسته تر از آن هستی که باید/اما..به چشمانش که نگاه می کنی/به صورتش که مثل بچه گربه ملوس خودش را به تو می چسباند وهی دستان بی نیازش را به صورتت می مالد و آن وقت است که می بینی نه...حالا حالاها نمی بری..خسته تر از اینها نمی شوی.می بینی یکهو هر چه انرژی در کاینات هست ونیست به سوی تو روان میشود...میبینی اتفاقا داری عاشق تر میشوی..صبورتر..مادرتر... لایق دانستنم را همیشه مدیونت هستم ای بزرگ مرتبه ...
7 خرداد 1391

بالیدنت را با عشق به تماشا نشسته ایم...

این روزها این پسر بی نظیرمان شیطنتها که نمی کند و ما را به عشق هر لحظه اش میهمان می کند....پسر کوچک و بزرگمان.       تریپ خسته نشستی عمر من؟       بالاخره موفق شدی اون پاهای شیرینت و بخوری...     شما از عشق و عاشقی چیزی سرت میشه؟آخه من عاشقتم.     عمه میترای همیشه مهربان... موش موشی من..... گشت و گذار در خیابان بهار،پاتوق ارمیا خان موهامو ولکن،خیلی مو، دارم،تو هم همشو بکن.   تو بغل، عامو اصغر   این روزا همین که میذاریمت رو زمین برمی گردی  , داری کم کم واسه سینه خیز رفتن آماده میشی. خیلی تلاش می کنی که ر...
7 خرداد 1391

بهراد سفید برفی

بهراد پسر عمه ارمیا جون هستش،که ۶ماه از ارمیا بزرگتره.یه پسرشیطون. http://0152681906.niniweblog.com بهراد سفید برفی،پسرعمه ارمیا   ...
7 خرداد 1391